طبقه بندی: خاطره نویسی، احساس نویسی،
برچسب ها: سال نو، حس نو، حس خوشبختی، حس قشنگ، وجود تو، دوست داشتن، تو،
فکر و خیال ...
این روز ها دیگه تبدیل به کابوس شده !!!
من چرا انقدر فکر و خیال میکنم یعنی جوری شده که از زندگیم فاصله گرقتم ...
توی رویا هام من یه آدم فوق العاده هستم یه آدمی که میتونه به همچی برسه - بقیه هم مثل من فکر میکنن ؟؟؟
من موقع فکر کردن راه میرم یهو میبینی 2 ساعت یکسره دارم راه میرم و به چیزی دارم فکر میکنم که اصلا نمیدونم واقعیت داره یا نه از یه نظر خوبه تخیل آدم قوی میشه ولی کمک دارم نگران میشم. مگه زندگی من چشه ؟؟؟
زندگیم شده پر از ناامیدی ...
اون از دانشگام که همه توش احمقن فقط میخوان مدرک بگیرن اخه چرا ؟؟؟؟
این از خونمون به بابام میگم پول بده من کتاب بگیرم واسه کنکور آماده شم میگه من پول واسه این جور کارا ندارم ...
مدام منو مقایسه میکنه با اینو اون میگه فلانی چقدر مغزه فلان دانشگاه قبول شده تو فقط بشین خونه ...
من اصلا جوابشو نمیدم ... خب چی بگم خدایش !!!
اینم شد زندگی همش باید توی خیالم زندگی کنم !!! کاش یکی هم بود که مارو میفهمید ...
میدونید بدترین گناه توی زندگی چیه ؟؟؟
درسته نا امیدی - حالا نا امیدی چطوری به وجود میاد ؟؟؟
اینجوری که پدر آدم ، ادمو قبلول نداشته باشه - من دیگه نمیدونم چی بگم ، خدایش یکم توی رفتارمون تجدید نظر کنیم - نمیخوام بگم که من انیشتین میشدم پدرم نذاشت نه ولی شاید یه انیشتینی باشه که استعداداش کور بشه ...
خدایش اگه مطمئنین که شکست میخوریم بزارین تلاشمونو بکنیم - ادمی که به کارش ایمان داشته باشه میتونه کوه هم جابجا کنه ...
تورو خدا هیشکیو دست کم نگیرین ، چرا علاقه دارین همدیگرو خورد کنین ؟؟؟
خدایا هیچ جونی رو توی رویا هاش نگه ندار ، نزار فقط با رویاهاش زندگی کنه !!!
طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: احساس نو، حس نو، رویای جوونی، حس جوونی، خیال قشنگ،